چرا باید نوشتن گاهی وقتها اینقدر برایم سخت شود؟ خط در خط و جمله در جمله و کلمه در کلمه بهم میتنم ولی آخر سر کمیسرم را میبرم عقب و بعدش میگذارم مکان نمایِ متن همه را بخورد و برگردد به اول خط! احسانی در وجودم زندگی میکند که از رها شدگی رنج میبرد! خیلی وقت است که رنج میبرد. البته مدت زیادی را منکر این قضیه بود و با خودش تکرار میکرد که «تو تنهایی را فوت آبی!» «تو تنهایی را فوت آبی!» «تو تنهایی را فوت آبی!» «تو تنهایی را فوت آبی!» «تو تنهایی را فوت آبی!» «تو تنهایی را فوت آبی!» «تو تنهایی را ف.. ولی هر بار که یک نفر نزدیک شد و نزدیک شد ، و خیلی خیلی نزدیک شد و بعدش یکهو نشان داد که میتواند طور دیگری هم باشد ؛ قلب احسان تیر کشید! و تیر کشید و تیر کشید!
بازدید : 110
شنبه 26 ارديبهشت 1399 زمان : 22:23